دولت قوام السلطنه


 

نو یسنده : منصور مهدوی




 

کشور در شرايط وخيم و حساسي قرار گرفته بود و بيش از هرچيز حضور نيروهاي بيگانه و شورش فرقه دمکرات پيشه وري وحدت و امنيت ملي را تهديد مي کرد. در چنين شرايطي نياز به شخصي مقتدر و توانا بود تا بتواند در مشکلات فائق آيد و ثبات را به جامعه برگرداند. دکتر مصدق معتقد بود که بايد مؤتمن الملک (پيرنيا) روي کار بيايد. جمع زيادي از نمايندگان نيز با اين فکر او موافق بودند ولي در سوي ديگر مجلس خيمه هواداران قوام السلطنه برپا بود و سعي مي کردند وي را به نخست وزيري برسانند. رأي گيري انجام شد. احمد قوام 52
رأي و مؤتمن الملک 51 رأي آورد. براي آن که علم خيمه اندکي بالاتر رود رئيس مجلس نيز به ميدان آمد و رأي خود را به قوام داد تا قوام السلطنه با 53 رأي نخست وزير شود. ناگفته نماند که همين اکثريت ضعيف هم به دست آوردني نبود چون تعدادي از هواداران مؤتمن الملک با اين شرط به قوام رأي دادند که او مسأله آذربايجان را پي گيري نمايد.
در ميان تمام نخست وزيران پهلوي اول و دوم انگشت شمار بودند کساني که در مقابل «اراده شاهانه» عرض اندام کنند و يا نظر و رأي جداگانه اي داشته باشند؛ احمد قوام بدون ترديد يکي از اين افراد بود.
پس از شهريور 1320 که قوام بار ديگر به صحنه سياست ايران بازگشت، در اولين مواجهه با شاه جوان وي را تحقير کرد. ماجرا ازاين قرار بود که سالها قبل در زماني که سردار سپه وزير جنگ کابينه قوام بود، در يک مهماني رضاخان فرزندش را که در آن موقع سه ساله بود نزد قوام مي آورد و مي گويد: «بنده زاده محمدرضا». صدراعظم نيزکودک را نوازش مي کند و چند اشرفي به او مي دهد. سالها بعد وقتي بنا شد تجديد ديداري صورت گيرد، قوام به دربار رفته و هنگامي که محمدرضا در کسوت پادشاهي ايران مي آمد، قوام در حالي که بي اعتنا دست را در جيب گذاشته بود. بدون هيچ احترامي گفت: «ماشاءالله بزرگ شده اي»، و اين گونه شاه را در دربارش تحقير کرد. با انتخاب قوام السلطنه، نخست وزيري مغرور و جاه طلب روي کار آمد تا اوضاع را سامان دهد. در آن شرايط مهمترين معضل کشور مسأله آذربايجان بود و قوام دريافته بود که بدون توافق با حاميان اصلي فرقه دمکرات، مذاکره با پيشه وري و ديگر سران فرقه راه به جايي نخواهد برد. بر اين
اساس، طي تلگرافي تمايل خود جهت ديدار از مسکو را به اطلاع اولياي اتحاد جماهير شوروي رساند که با پاسخ مودت آميز ژوزف استالين، رهبر شوروي مواجه شد. مجلس چهاردهم هفته ها و روزهاي آخر خود را سپري مي کرد و قوام مي خواست با صبوري مجلس را از پيش پاي خود بردارد تا بهتر بتواند برنامه هايش را عملي سازد. لذا از 6 تا 18 بهمن در معرفي دولت تعلل کرده و در هجدهم بهمن کابينه اي نيم بند که پست وزارت کشور و خارجه آن را خود به عهده داشت به مجلس معرفي کرد ولي براي آنکه در معرض رأي اعتماد قرار نگيرند برنامه خود را به مجلس ارائه نکرد که همين امر بعداً مورد اعتراض دکتر مصدق واقع شد. نماينده اول تهران در جلسه 23 بهمن گفت:
«ما انتظار داشتيم جناب آقاي نخست وزير هرچه زودتر دولت خود را از اشخاصي که مورد توجه جامعه باشند تشکيل و به مجلس معرفي کند و چنانچه مجلس به برنامه ايشان رأي نمي داد با رتبه جنت مکاني کناره جوئي نمايند.»(154)
قوام همچنين در نطق خود هنگام معرفي کابينه ضمن بيان عزم خود بر حل مشکلات خصوصاً مسئله آذربايجان آمادگي خود را جهت سفر به شوروي اعلام کرد و در روز 29 بهمن به همراه هيأتي 9 نفره راهي مسکو شد زمانيکه قوام در مسکو بود نماينده اول تهران طي نطقي (12 اسفند) با قاطعيت تمام خواستار خروج نيروهاي بيگانه از کشور شد و قوام را نيز مأمور انجام اين امر دانست و از او خواست مجلس را در اين خصوص مطلع نمايد.(155)
نخست وزيربا علم به اينکه چنانچه مجلس تقويت شود ممکن است مباحثي در خصوص تعجيل در انتخابات پانزدهم و يا تعيين جدول زماني براي انجام انتخابات مطرح شود، به طوري که ذکر شد 12 روز در معرفي دولت تأخير کرد دولت را هم که معرفي کرد با زيرکي از گردنه رأي اعتماد به سلامت عبور کرد. به اعتراض نماينده اول تهران هم وقعي ننهاد. سفر به مسکو نيز اهرمي براي به فترت انداختن مجلس شد. او بدون هيچ دليلي سفر خود را تا 19 اسفند يعني دو روز قبل از پايان دوره چهاردهم مجلس به درازا کشاند. عوامل قوام در داخل از 15 اسفند تا آخرين روز مجلس با کاميونهاي دولتي گروه گروه کارگران کارخانه ها را به مقابل مجلس آوردند تا با تظاهرات توهين آميز مانع از ورود نمايندگان به مجلس شوند. مجلس بشدت متزلزل و ناتوان شده بود و تعداد زيادي از نمايندگان حاضر به حضور در مجلس نبودند و جلسات با تعداد کمي از نمايندگان برگزار مي شد. دکتر مصدق با ديدن چنين وضعي و با عنايت به تجربه اي که از فترت در تاريخ مشروطيت براي ملت ايران حاصل شده بود با اشک و آه به مخالفت با فترت برخاسته و از نمايندگان مجلس خواست تا همت کنند و با ممانعت از فترت کشور را از گردابهاي احتمالي برهانند:
«مي خواهم عرض کنم مردم از اين دوره چهاردهم راضي نيستند بياييد يک کاري بکنيد که بعد از دوره چهاردهم به دوره چهاردهم بد نگويند (فداکار - خواهي نخواهي مي گويند) زيرا اگر دوره چهاردهم در حضور خودش کاري نکرده خوب است
يک کاري بکنيد که در غيابش مملکت را دچار فترت نکنيد، اين عقيده بنده است بنده از فترت خيلي مي ترسم، از فترت چيزهاي بسيار بدي ديده ام هر خطري متوجه اين مملکت شده است از فترت شده، اگر قرارداد بسته شد در موقع فترت بسته شده، اگر کودتا شده در فترت شده (صحيح است) امروز من هيچ خيال نمي کنم شما شايد هر يک داراي عقيده اي باشيد ولي بدانيد که يک روزي خواهد آمد که پشيمان مي شويد (با حال تأثر و اشک چشم) نکنيد اين کار را آقا، شما سيزده روز بيشتر در اينجا نيستيد، به خدا يک روزي خواهد آمد دو سه نفر دور هم نتوانيم بنشينيم (صحيح است) بياييد درب اين مجلس را نبنديم مجلس را باز بگذاريد و ازاينجا برويد.»(156)
نماينده اول تهران با بررسي نظرات مختلف در خصوص جلوگيري از فترت، خواهان برگزاري انتخابات تهران به عنوان بهترين راه ممانعت از فترت شد. در جلسه شانزدهم اسفند در حاليکه کمتر از يک هفته به پايان دوره مجلس مانده و بودجه هم در دستور کار مجلس قرار گرفته بود؛ دکتر مصدق جهت پرداختن به موضوع جلوگيري از فترت با ارائه پيشنهادي خواستار خارج شدن بحث بودجه از دستور کار مجلس شد. وي گفت: «بنده بالاترين تکليف براي خودم و براي آقايان اين را مي دانم که به هر کاري دست نزنيد تا تکليف ايام فترت را معلوم بکنيم.»(157) پيشنهاد به رأي گذاشته شد ولي رأي نياورد نماينده اول تهران از جاي خود بلند شد و در وسط صحن مجلس ايستاد و گفت: «خاک بر سر اين مجلس، خاک بر سر اين مجلس(158)» و ازجلسه خارج شد.


احمد قوام در 19 اسفند 1324 پس از يک سفر 20 روزه که بخشي از آن غير متعارف و عامدانه بود، به ايران بازگشت و در روز 21 اسفند که مجلس در حال احتضار بود درست يک ساعت قبل از موت مجلس در ميان نمايندگاني که جسارت کرده و از ميان تظاهرکنندگان ساختگي قوام به مجلس آمده بودند حضور يافته و گزارش سفر خود را براي آنان قرائت کرد. و سرانجام مجلس چهاردهم خاتمه يافت.
نخست وزير که در مسکو با مولوتوف و استالين ديدار و مذاکره نمود و مذاکرات نيز به سختي صورت گرفت، خواستار خروج نيروهاي شوروي و واگذاري امر آذربايجان به دولت ايران بود و طرف روسي خواهان ايجاد شرکت مختلط نفت ايران و شوروي بود که در واقع ادامه بحث امتياز نفت شمال بود. طرف روسي به خاطر منافعش و نيز مطالبي که داشت حاضر به پذيرش تقاضاهاي قوام نبود و قوام نيز به موجب قانون قادر به موافقت با موضوع شرکت نفت نبود ولي نهايتاً قوام توانست با زيرکي مذاکرات را به نقطه قابل تفاهمي رسانده و سرانجام استالين در يک ضيافت اظهار داشت که سفير کبيري را با اختيارات تامه روانه ايران خواهد کرد.(159) قوام پس از ورود به ايران در تاريخ 26 اسفند شکايتي را در خصوص عدم تخليه ايران عليه شوروي به شوراي امنيت تقديم نمود. طرح اين شکايت با حمايت آمريکا و انگليس همراه بود به همين سبب احتمال داشت يک جنجال بين المللي عليه شوروي سازماندهي شود. بنابراين
سادچيکف سفير کبير شوروي پس از آنکه در 29 اسفند وارد ايران شد تلاش خود را براي ايجاد تفاهم به کار گرفت و در 15 فروردين 1325 توافقي سه ماده اي که حاوي تخليه ايران از قواي شوروي ظرف يک ماه و نيم، پيشنهاد قرارداد شرکت نفت ايران و شوروي به مجلس پانزدهم و احتساب غائله آذربايجان به عنوان امري داخلي بود ميان طرفين به امضا رسيد. قوام براي جلب نظر سادچيکف حتي متن قرارداد شرکت نفت مختلط را نيز تنظيم کرد که با استقبال طرف روسي مواجه شد. او همچنين براي نشان دادن نهايت قرابت خود به شوروي برخي از شخصيتهاي سرشناس هوادار انگليس از جمله سيد ضياءالدين طباطبائي، علي دشتي و ... را دستگير کرد.
قوام پس از اين مشغول آذربايجان شد. در 8 ارديبهشت 1325 هيأتي از آذربايجان به رهبري پيشه وري عازم تهران شد. پيشه وري از مخالفان قوام بود و بيشتر در روزنامه آژير عليه قوام فعاليت مي کرد. حتي در فرودگاه تبريز با حالتي تهاجمي راهي تهران شد ولي پس از انجام مذاکرات که به شکست هم انجاميد، پيشه وري مي گفت: «آقاي قوام السلطنه حسن نيت دارند.»(160) مدتي بعد هيأتي به رهبري مظفر فيروز معاون سياسي قوام به تبريز آمده و توانست با پيشه وري به توافق برسد. دراين توافق مهمترين خواسته پيشه وري که مسأله زبان آذري بود از طرف دولت پذيرفته شد و همين امر اوج احترام پيشه وري را نسبت به قوام تأمين کرد.
تا اينجا قوام درپي جلب نظر حزب توده و فرقه دمکرات بود اما
پس از اين او وارد مرحله دوم نقشه خود شد و در نخستين گام در اوايل تيرماه «حزب دمکرات» را تأسيس کرد تا وزنه اي در مقابل تشکيلات منظم و عريض و طويل حزب توده باشد. او در نهم مرداد کليه وزراي خود را وادار به استعفا کرد و در کابينه جديد سه وزير توده اي را وارد کابينه نمود.
از سوي ديگر به تحريک قوام در شهريور همان سال، نهضت جنوب به رهبري ناصرخان قشقايي به راه افتاد. نهضت پس از قتل و غارت جمعيت کثيري، طي تلگرافي به مراکز امتيازاتي مشابه تقاضاهاي فرقه دمکرات آذربايجان را مطرح نمود و در رأس آنها خواستار اخراج وزراي توده اي از کابينه شد. قوام سرلشکر فضل الله زاهدي را با اختيار تام به جنوب فرستاد و او نيز به خواسته هاي نهضت ساختگي گردن نهاد. اين امر موجب خروج وزراي توده اي از کابينه و توجيه افکار عمومي شد. در خصوص اينکه اگر بنا باشد به آذربايجان امتيازي داده شود ساير اقوام نيز خواهان چنين امتيازاتي شده و سبب گسيختگي امور خواهد شد لذا همانا بهتر که امتيازي داده نشود. در شرايطي که نظاميان شوروي خاک ايران را تخليه کرده بودند ارتش در آذرماه 1325 به زنجان و آذربايجان هجوم آورده و اين ديار را تسخير کرده و فرقه دمکرات را شکست داد.
قوام انتخابات مجلس پانزدهم را چنان انجام داد که حتي يک نماينده توده اي وارد مجلس نشد و نمايندگان از اعضاي حزب دمکرات قوام انتخاب شدند. مجلس در 25 تير 1326 پس از يک فترت طولاني افتتاح شد و قوام لايحه شرکت مختلط ايران و شوروي را به مجلس برد و با دفاعي ساختگي خواهان تصويب آن شد. نمايندگان مجلس با ماده واحده اي که به قانون 29 مهر 1326 معروف
شد(161) لايحه قوام را رد کردند و اين گونه قوام به تمام اهدافش رسيد. يعني هم شوروي را پس زد، هم حزب توده را از ميدان سياست به در کرد و هم فرقه دمکرات را سرکوب نمود و به قول ايرج اسکندري عضو شوراي مرکزي حزب توده، اين پيرمرد کهنه کار ايراني کلاه سر استالين گذاشت.
 

دستگيري دوباره کاشاني
 

همچنان که گفته شد احمد قوام السلطنه در تاريخ 9 تيرماه 1325 «حزب دمکرات» را تأسيس نمود. اين حزب براي قوام کارکردهاي فراواني داشت که از جمله آنها استفاده از آن به عنوان حزبي قوي براي مقابله با حزب توده و ايجاد پايگاهي جهت تجمع و سازماندهي هواداران خود و پيروزي در انتخابات پانزدهم بود. قوام قصد داشت با کمک اين حزب مجلس را فتح کرده و به دور از مخالفتهاي معمول مجلس به صدارت خود ادامه دهد. همچنين بحث موافقت نامه قوام - سادچيکف نيز مطرح بود. آيت الله کاشاني که با اتمام جنگ جهاني دوم در 24 مرداد 1324 از زندان متفقين آزاد شده و مقبوليت افزون تري ميان مردم يافته بود. با قوام و نقشه هاي ضد ديني او که در قالب برنامه حزب دمکرات اعلام شده بود به مخالفت برخاست. اين مجتهد مبارز جهت افشاي اهداف قوام و روشنگري مردم، مسافرت تهران - مشهد را آغاز نمود. آيت الله کاشاني که در شهرهاي مختلف مورد استقبال گرم مردم قرار مي گرفت. از اين فضا براي افشاگري عليه دولت قوام استفاده کرد. سخنرانيهاي آيت الله کاشاني مردم را در مخالفت با دولت قوام، حزب دمکرات و انتخابات پانزدهم بسيج کرد.(162)
در سمنان، ميان کارگران توده اي و ساير کارگران سمناني زد و خورد خونيني درگرفت که به مجروح شدن جمع زيادي منجر شد. در شهر حکومت نظامي اعلام و هيئتي مشغول رسيدگي به اين بلوا گرديد. هيئت آيت الله کاشاني را مسبب اين اتفاق معرفي کرد.(163) لذا مأموران اداره نگهباني در شب نيمه شعبان - 28 تير 1325 - رهبر روحاني ملت را در راه شاهرود - سبزوار توقيف و به دهستان بهجت آباد (نوزده فرسخي تهران) تبعيد کردند.
مدتي بعد، آيت الله سيد محمد بهبهاني در مجلس ترحيم آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني، مرجع تقليد شيعيان جهان، طي سخناني خطاب به شاه، خواستار آزادي آيت الله کاشاني شد. شاه هم دستوراتي در اين مورد به قوام داده و طي مذاکراتي که ميان قوام و آيت الله بهبهاني صورت گرفت، قرار شد اقداماتي جهت رفاه حال آيت الله کاشاني انجام شود. او در تاريخ 22 آبان 1325 از بهجت آباد
به قزوين منتقل شده و به حالت حبس و تبعيد در همان شهر ماند. تا اينکه در دي ماه 1325 از طرف مردم تهران به نمايندگي مجلس انتخاب شد؛ ولي دولت احمد قوام با اقدامات يک جانبه مانع از راهيابي آيت الله کاشاني به مجلس گرديد و نام وي را به عنوان چهاردهمين نفر معرفي کرد.(164)
مردم قزوين و اطراف به آيت الله کاشاني عنايت خاصي داشتند به طوري که در ارديبهشت 1326، مردم ابهر از وي براي ديدارش از اين شهر، دعوت به عمل آورده و هنگام ورودش به اين شهر، استقبال شاياني از او نمودند. در قزوين نيز از وي براي انجام مراسم مذهبي دعوت به عمل مي آمد تا اينکه در 15 آذر 1326 توانست مجدداً به تهران برگردد.

تظلم به ظالم
 

قوام السلطنه در چهاردهم مهر 1325 فرمان انتخابات پانزدهم را صادر کرد. حزب دولتي دمکرات هم فهرست نامزدهاي خود را در تهران و شهرستانها معرفي کرد. دکتر مصدق نيز نامزدهاي مورد نظر خود را از طريق حزب «وحدت ايران» به مردم معرفي نمود. تقلب در انتخابات بيشترين رونق را داشت به حدي که آراي مردم خريد و فروش مي شد. در اين باره دکتر مصدق طي نامه اي سرگشاده خطاب به قوام السلطنه نوشت:
«آقاي نخست وزير... مردم مي گويند هنگامي که دولت مرکزي در بعضي حوزه ها عملاً بازرس ندارد در ساير حوزه ها خود دولت به عنوان حزب دخالت کند، انتخابات آزاد نخواهد بود و مجلسي
که با اين طرز تشکيل شود مظهر افکار عمومي ايران نيست.
... وقتي که در موقع انتخابات دولت اقدام به تشکيل حزبي کند مردم چنين تصور مي کنند که ممکن است دولت به نفع طرفداران خود از قدرت دولتي استفاده کند و اگر اين تصور صورت عمل پيدا کند بدعتي براي آينده خواهد شد که ديگران هم مبادرت به تشکيل حزب کنند و ملت ايران در ادوار آينده از حق آزادي انتخابات محروم شود.
... در انگلستان هر حزبي در انتخابات فاتح شود خالق دولت است و در آنجا سابقه ندارد که حزب مخلوق دولت باشد...
دکتر محمد مصدق»(165)
مخالفان براي مقابله با روند غيرقانوني انتخابات به اقداماتي دست زدند و در اين راستا از دکتر مصدق به خاطر آنکه در ميان مردم وجهه داشت کمک گرفتند:
«در دوره پانزدهم تقنينيه وقتي که انتخابات تهران شروع شده بود عده اي به خانه من آمدند و گفتند فردا بيائيد در مسجد شاه و بياناتي بکنيد و مردم را متوجه بکنيد به اينکه انتخابات آزاد است و دولت حق دخالت ندارد. من هم دعوتي از مردم تهران براي حضور در مسجد شاه کردم.»(166)
جمعيت چند هزار نفري در مسجد شاه گرد هم آمدند و دکتر مصدق طي نطقي به بيان خطرات جاري پرداخت.
نخست وزير اين اعمال را مورد عنايت قرار نداد و در سخنرانيهايش نيز دکتر مصدق را فردي منفي باف و عوام فريب معرفي مي کرد. دکتر مصدق نيز چاره اي جز سکوت نداشت چون تريبوني در دسترس او نبوده و عمده امکانات در اختيار حزب
دمکرات بود. همچنين با وجود آنکه دکتر مصدق مقبوليت عمومي داشت قوام مانع از انتخاب او شد.
دکتر مصدق يک هفته پس از اعلام اساسي نمايندگان تهران که او جزو آنان نبود، در روز 22 بهمن 1325 به همراه جمعي از همفکران و عده اي از هواداران دولت انگليس براي دادخواهي به درگاه شاه رفتند. با اين حال شاه آنان را به حضور نپذيرفت و فقط به وسيله رئيس دفتر مخصوص خود به آنان پيغام داد: «اگر مطالبي دارند بگويند تا به عرض برسد چنانچه اقتضا دارد دستوري خواهند فرمود.»(167) متحصنين چند روزي را در دربار گذراندند ولي سرانجام چون نتيجه اي از دادخواهي خود نگرفتند روز 26 بهمن از دربار خارج شده و متفرق شدند.
غير از ايراداتي که به عمل دکتر مصدق در پناه بردن به وابسته ترين و متقلب ترين فرد دستگاه حکومتي وارد است، حضور جمعي از سرسپردگان سرشناس انگليس دراين تحصن شبهات بزرگي را بر آن وارد مي سازد.(168) دکتر مصدق سالها بعد دراين باره توضيحاتي داد:
«ما دردوره پانزدهم رفتيم در دربار متحصن شديم شش ماه بعد يکنفر آمد و گفت: ريدر بولارد شما را به دربار فرستاد. گفتم: من اين آدم را نمي شناسم وي گفت آنها که آمدند شما را بردند دربار علتش آن بود که روسها مي خواستند توده ايها وکيل شوند و انگليسيها راضي نبودند گفتند چه بکنيم پيش بيني کردند که دکتر
مصدق را ببرند دربار و به روسها هم گفتند اگراين دکتر مصدق وکيل شود مخالفت مي کند حالا شما نه نمايندگان توده اي بفرستيد و نه دکتر مصدق وکيل شود ما نمايندگاني به مجلس مي فرستيم تا نفت شمال را به شما بدهند آنها هم گفتند: خراشو، خراشو («خوب به زبان روسي).»(169)
پس از آن دکتر مصدق تهران را به قصد احمد آباد ترک گفته و اعلام نمود براي هميشه از سياست کناره گيري کرده است.(170)

کارنامه قوام
 

احمد قوام که در روزهاي آخر مجلس چهاردهم به نخست وزيري رسيد قريب به يکسال و چهار ماه فترت را به مجلس و ملت تحميل کرد و نزديک دو سال بر کرسي صدارت تکيه زد. دوره او طولاني ترين مدت صدارت در آن زمان بود. کار مثبتي که در دوره با ثبات صدارت او صورت گرفت حل غائله آذربايجان بود که براي کشورمان اهميت حياتي داشت. اين اقدام قوام با حمايت دول غربي خصوصاً آمريکا صورت گرفت. آمريکا حتي در اين رابطه به شوروي اولتيماتوم داد. وي انتخابات متقلبانه مجلس پانزدهم را انجام داد. از صافي حزب دمکرات عبدالقدير آزاد، غلامحسين رحيميان، سيد ابوالحسن حائري زاده، دکتر مظفربقايي و سيد حسين مکي وارد مجلس شدند که بعدها اقليت مجلس پانزدهم را تشکيل دادند.
قوام در دوره بعد از مشروطه به نخست وزيري رسيده بود. او مشي
مستبدانه داشت و حاضر به پذيرش نقش مجلس در امور نبود روش سياسي وي بر مبناي تمايل به آمريکا و ميدان دادن به اين دولت در عرصه کشور بود. در اين راستا پيماني نظامي ميان ايران و امريکا منعقد ساخت(171) و بدين وسيله پايه هاي نفوذ نظامي امريکا را در ايران رسماً بنيان نهاد. هدف اين پيمان تعليم، تربيت و بالابردن استعداد ارتش ايران معرفي شده بود. طبق اين پيمان اسناد سري ارتش در دسترس مستشاران امريکايي قرار مي گرفت و افسران امريکايي با هر درجه اي از همتايان ايراني خود برتر به شمار مي آمدند. مستشاران مجاز بودند هر يک از ادارات ارتش را بازديد و بازرسي نمايند و افسران اداره مربوطه نيز مکلف به همکاري کامل جهت در اختيار گذاردن اسناد و نقشه ها و مکاتبات خود به مستشاران امريکايي بودند. دولت ايران نيز موظف بود در مدت اعتبار پيمان به هيچ شخص يا دولت ديگري چنين اختياراتي ندهد. اين قانون اسارت بار که تجديد کننده حق قضاوت کنسولي (کاپيتولاسيون) در ايران بود لکه ننگي است که بر تاريخ معاصر ما نقش بست. قوام چنان خودسرانه رفتار کرد که اجازه نداد پاي نظر مجلس به اين پيمان گشوده شود. او بدون رأي مجلس اين پيمان نظامي را منعقد ساخت.
بي وفايي مجلس سرانجام قوام را نيز دربرگرفت و نمايندگاني که در «ظل عنايت حضرت اشرف» به افتخار نمايندگي نائل شده بودند وي را برنتابيده و بناي ناسازگاري را با او گذاشتند. قوام در مجلس حاضر شد و پس از برشمردن خدمات خود از مجلس نافرمان تقاضاي رأي اعتماد کرد ولي مجلس دست رد به سينه اش زد و در
جلسه غيرعلني (22 آذر 1326) با 72 رأي به سردار فاخر حکمت و 31 رأي به دکتر مصدق سردار فاخر را به صدارت برگزيد. سردار نيز مانند دکتر مصدق از گردانندگان مجلس خواست تا به او اجازه دهند تا اگر دولتش سقوط کرد بتواند به مجلس بازگردد. ولي چون از آنان موافقتي نديد با وجود آنکه فرمان صدارت در دستانش بود نزد شاه رفت و استعفا داد و به مجلس برگشت.

مردم و رهبري کاشاني
 

30 آذر 1326 بار ديگر براي انتخاب نخست وزير رأي گيري شد. مجلس به حکيم الملک 54 رأي و به دکتر مصدق 53 رأي داد و بدين ترتيب با اکثريتي ضعيف و شکننده حکيم الملک را به صدارت برگزيد.
از جمله وقايع دوره صدارت حکيمي نمايش قدرت مردمي کاشاني بود. آيت الله کاشاني در حمايت از مردم مظلوم فلسطين و مخالفت با دولت تازه تأسيس صهيونيست ملي در آن سرزمين، اجتماعي را برپا کرد که تا آن روز سابقه نداشت. در اين اجتماع، 50 هزار نفر از جمعيت 250 هزار نفري تهران آن روز به صحنه آمدند. آيت الله کاشاني خطابه مبسوطي در اين اجتماع عظيم ايراد نمود:
«بسم الله الرحمن الرحيم... متأسفانه در نتيجه تحولات و پيدايش سياستهاي بوقلموني جهاني و بخصوص بر روي کار آمدن حکومتهاي جبار و تبهکار و نفوذ سياست و مداخلات خائنانه و استقلال شکنانه شوم دول استعماري، زنجير اتحاد و يگانگي و آن معنويت و برابري را که اسلام به دور خود کشيده و با نيروي ايمان دانه هاي محکم آنرا به هم متصل و پيوست نموده بود از يکديگر گسيخته و خاک ذلت بر سر مسلمين عموماً ريختند ... بطوريکه پيغمبر فرموده المؤمنون کبنيان واحد يشدّ بعضاً بعضاً يعني مسلمانان مانند اجزاء يک ساختمانند که يکديگر را نگاهداري مي نمايند اسلام حدود و ثغوري براي مسلمين تعيين نکرده و نقطه يا سرزمين معيني را براي آنها وطن قرار نداده است و همه مناطق و ممالک اسلامي وطن مسلمين است و بر مسلمانان لازم نموده است که اگر چنانچه براي برادران مسلمان زحمت و مشقتي پيش ايد بکوشند و به کمک يکديگر رفع نگراني از خود بنمايند.
... بعضي دول بدون مجوز قانوني فلسطين را که از مراکز مقدسه اسلام و محل مسجد اقصي که قبله اول مسلمين مي باشد و ساليان دراز وطن و مسکن مسلمانان به شمار مي رفت و بر آن حکومت مي کردند و در طي صدها سال جنگهاي خونين صليبي و دادن ميليونها کشته نتوانسته اند اين سرزمين مقدس را از چنگال مسلمين به در آورند وطن يهودياني که از نقاط مختلفه عالم به آنجا مهاجرت کرده شناخته اند. در صورتي که حکومت اسلام از قديم الايام بر فلسطين حقي ثابت است و مسلمين دنيا بخصوص ملت ايران چنين اجازه اي را نمي دهند که متجاسرين يهود که ذليل ترين ملل عالم اند به اين حق ثابت دست تعدي دراز نموده و با چنگالهاي آلوده به فساد و ظالمانه خود خانمان برادران مسلمان ما را در هم ريخته و خون آنان را بي رحمانه بريزند.
... تمام ممالک اسلامي دنيا وطن ما است و ما نيز با تمام قوا جاناً و مالاً نسبت به سهم خود بايد از آنها حمايت کنيم و از حفظ منافع و مصالح عاليه مسلمين کوتاهي ننمائيم...».(172)
اين اجتماع بزرگ نشان از پتانسيلهاي عظيم ديني در ميان مردم داشت که مي توانست زمينه تحولات اجتماعي - سياسي گردد. آيت الله کاشاني با درکي درست از اين استعداد و توان بالاي مردمي پايه هاي نهضت ملي کردن نفت را بنا نهاد.
کابينه حکيم الملک که با برتري يک رأي روي کار آمده بود در 18 خرداد 1327 با 38 رأي موفق در برابر 58 رأي ممتنع کناررفت. اين تعداد قابل توجه رأي ممتنع براي اولين بار در تاريخ مشروطيت به نخست وزيري داده مي شد و معناي خاصي داشت او خود گفت:
«58 رأي ممتنع يعني تشريف ببريد به منزل، اطاعت مي شود.»(173)
حکيمي رفت و کمتر از يک هفته بعد در 23 خرداد مجلس، عبدالحسين هژير وزير مشاور حکيمي را به عنوان نخست وزير جديد برگزيد

پي‌نوشت‌ها:
 

162-مدني، سيد جلال الدين، تاريخ سياسي معاصر ايران جلد 1، ص 162.
163-عاقلي، دکتر باقر، نخست وزيران ايران، ص 618.
164-در آن زمان تهران دوازده نماينده داشت.
165-روزنامه ايران ما، سال چهارم، شماره 688، سهشنبه 8 آذر 1325.
166-بزرگمهر، جليل، مصدق در محکمه نظامي جلد 1، نشر تاريخ ايران، چاپ اول 1363، ص 80.
167-جامي. ن، گذشته چراغ راه آينده است، ص 502.
168-همراهان دکتر مصدق عبارت بودند از 1. دکتر حسن امامي 2. دکتر آيت زاده شيرازي 3. سيد رضا فيروزآبادي 4. دکتر احمد متين دفتري 5. سيد مهدي فرخ 6. سيد محمد صادق طباطبايي 7. حاج عزالممالک اردلان 8. آشتياني 9. مهندس فريور 10. جمال امامي 11. سيد حسن زعيم 12. رضا افشار روزنامه نگاران عبارت بودند از: 1. صادق سرمد 2. جهان 3. جلالي نائيني 4. عباس خليلي.
169-بزرگمهر، جليل، مصدق در محکمه نظامي، ص 128.
170-کاتوزيان، همايون، مصدق و نبرد قدرت در ايران، ص 129.
171-اين قرارداد در روز 13 مهر 1326 تصويب شد. محمود جم وزير جنگ و جرج آلن نماينده فوق العاده آمريکا و سفير آن کشور، قرارداد را امضا کردند که به قرارداد جم – آلن معروف شد.
172-دهنوي، م، مجموعه پيامهاي آيت الله کاشاني، جلد 1، صص 5 – 41.
173-زهتاب فرد، رحيم، افسانه مصدق، ص 58.
 

منبع: نیمه پنهان (جلد21) /منصورمهدوی ،تهران انتسارات کیهان ، چاپ چهارم،1387.